اميرمحمداميرمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

نفس مامانی و بابایی

هفت ماه تمام

سلام عزيزم سلام پسرم سلام  عشقم امروز بعد از مدتها اومدم تا برات بنويسم تو امروز دقيقا هفت ماه هست كه اومدي تو دل مامان نشستي زندگي منو بابا حسين رو غرق در خوشحالي كردي حالا حركاتت رو كاملا روي دلم حس ميكنم چند وقت پيش آقاجون بهم گفت كه حركاتت رو بهش نشون بدم ولي انقدر تو  شيطوني هستي كه هر چي لباسمو به بدنم چسبوندم هر چي شيريني خوردم تكون نخوردي كه نخوردي كه آقا جوني با نگراني بهم گفت كه اصلا ني نيت حركت مي كنه يا نه كه منم بهش گفتم آره ولي اگه كسي بهش زول بزنه اون كاملا حس ميكنه و تكون نمي خوره ولي يه روزي بهت قول ميدم كه حركاتت رو بهش نشون بدم البته بايد بگم كه حركاتت مثل بازي فوتبال ميمونه انقدر لگد ميزني كه بع...
18 آذر 1391

خونه نشيني مامان

خیلی وقته که نتونستم بیام برات بنویسم چون مامان خونه نشین شده چون دکتر به مامان گفته باید تو خونه استراحت کنه تا توی شیطون بلا به دنیا بیای از یه طرف مامان دوست داره که از صبح تا شب با تو تنها باشه ولی از یه طرف دیگه همش نگرانه حاله تو هستش همش با خودش میگه من میتونم این بارو به سلامت به زمین بزارم و اميرعلي و تو بغلم بگیرم دلشوره مامان روز به روز داره بیشتر میشه و هیچ پاسخی هم براش نمی تونه پیدا کنه. ولی بایدبهت بگم که تکون خوردنات خیلی واضح ترشده و هرکسی به شکم مامان نگاه کنه میتونه  بفهمه که اميرعلي کجا تشریف دارن ودرچه حالی هستن راستی بایدبهت بگم که مامان شب ها بیدارهست چون پسملي تاصبح دارن به مامان لگد میزن...
15 آبان 1391

لمس حس بودنت در محل كار

امروز براي اولين بار تو محل كارم بودنت رو حس كردم تو به طور كامل حركت ميكردي و قسمت چپ مامان از تكوناي تو بالا و پايين ميرفت خيلي قشنگ بود به خاله عاطفه گفتم كه داري تكون ميخوري و اون هم گفت كه واقعا اين لحظات حس قشنگي هست كه خدا به مادران عطا كرده و درست هم ميگفت در ضمن از وقتي كه ماماني از كمربند استفاده ميكني فكر ميكنم كه تو بهتر ميتوني تكون بخوري يعني بايد بگم كه من راحت تر ميتونم احساس كنم تكوناي تو رو پس نتيجه ميگيريم كه اين كمربند براي ماماني مفيد بوده و ماماني هم خيلي خوشحال هست كه هر روز بودنت رو بيشتر و بيشتر تو دلش احساس ميكنه راستي ماماني تعجب كرد كه اميرعلي چطور وقتي كه مامانش بيدار اون هم بيدار معمولا وقتي كه مامان مي...
11 مهر 1391

لگدزدناي شبانه

بعد از مدتها اومدم تا برات بنويسم از روزايي كه ديگه ماماني به طور كامل حركاتت رو احساس ميكنه بايد بگم كه لحظات شيريني هست وقتي ماماني ميفهمه كه تو از اين ور به اون ور ميري و هي به مامان لگد  ميزني البته فكر ميكنم كه لگد ميزني شايد هم يه كمي مشت رو هم چاشنيش ميكني ولي در هر صورت هر چيزي كه هست چه لگد و چه مشت هر دوتا شو مامان دوست داره البته بايد بگم كه ماماني فكر ميكنه تو اونجا براي خودت يه زمين بازي راه انداختي كه با هر ضربه اي ماماني درد ميكشه ولي اين دردا هم خيلي لذت بخش هست .       چيز جالب ديگه اي هم كه بايد بهت بگم اينكه وقتي ماماني ميخواد بخوابه تازه اميرعلي يادش مي افته كه بايد ورزش كنه و ا...
8 مهر 1391

حركات تو

خيلي وقته كه ماماني ميخواد بياد و برات بنويسه  ولي نمي دونه براي آقا اميرعلي چي بايد بنويسه تا اين كه بابايي حرفي زد و جرقه اي تو ذهن ماماني ايجاد كرد بحث تكوناي تو بود چند وقتي هست كه ماماني تكوناي تو رو خيلي كم حس ميكنه البته وقتي كه ماماني بستني ميخوره اين اتفاق مي افته به خاطر همين هر روز ماماني يه بستني ميخوره تا ببينه اميرعلي تو چه وضعيتي هست حالش خوبه يا خواب تشريف دارن ديروز كه ماماني و بابايي به مطب دكتر رفته بودند در مورد اين مسئله با دكتر حرف زدن و دكتر هم گفت كه جنين به شيريني واكنش نشون ميده آخه من و بابايي فكر ميكرديم كه شايد با خوردن بستني اميرعلي اذيت بشه ولي دكتر بهمون اطمينان رو داد كه اتفاقي ب...
5 شهريور 1391

انتخاب كردن اسم

وقتي كه مامان براي اولين بار فهميد كه يه ني ني داره همون روز از يه خانوم دكتر برات وقت سونوگرافي گرفت كه ببينه اين ني ني كه تو دل مامان هست جنسيتش چي هست آخه ميگن كه كار اين خانوم دكتر بي نظيره و تشخيصاش هيچ وقت اشتباه از آب در نمي ياد بالاخره چهارشنبه مورخ  25/5/91 موعد سونوگرافي مامان بود با بابايي قرار گذاشتيم و رفتيم به مطب خانوم دكتر اون هم تشخيص دكتر قبلي رو تاييد كرد و گفت كه ني ني مامان يه پسمل خوشگله ولي برات بايد بگم كه اين آقا پسملي ما خواب تشريف داشت دكتر هم هر كاري ميكرد اين پسمل كوچولوي ما بيدار نمي شد تا بلاخره يه تكوني به خودش داد و يه كم به پهلو شد تا دكتر به كارش برسه بايد بگم برات كه بابايي از اين كارت خيلي خوشحال شده...
28 مرداد 1391
1